Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


منوتنهانذار

یادم میاد یه روز دور زیرهمین طاق کبود

یه ادم با حوصله واسم یه قصه گفته بود

واسه جواب مونده بودم تو بندوزن وقافیه

امروز دیدم همین قدر تاخیر که کردم کافیه

چون قصه سخته من می خوام براش لالایی بخونم

یکی دو خط ترانه از فصل طلایی بخونم

فصلی که از راه برسه عاشقا دیونه ترن

خیلیاتوش دل میدن و خیلیا توش دل می برن

مریم حیدرزاده

+نوشته شده در دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:,ساعت10 PMتوسط هییس | |